اینکه بگویم امروز یکی از بهتر ترین بیست و دومِ بهمن های زندگی ام بود ، اصلا چاخان نیست !!
تا حدی که حتی این سوزش گلو و گرفتگی صدایم از فرطِ فریاد زدنِ شعار ها را هم دوست میدارم :))
تا حدی که دلم نمی آمد از تک تکِ فسقلی های پرچم به دست عکس نگیرم :)
تا حدی که سرمای هوا و یخ زدگی دست هایم هم جلودارِ مشت کردنُ بیرون از جیب ماندن نبود !
فقط این وسط یادِ ظهر 22 بهمنِ 61 و کانال کمیلُ حنظله و یک دوستِ شهید دست از سر دلم برنمیداشت...
+ تولد ِ شهادتت مبارک ، علمدار ِ کمیل ...