یازده ساعت مانده نا پروازُ چشم هایی که هیچ جوره روی هم نمی آیند ...
نمیدانم عقربه ی ساعتم امشب چه مرگش شده ...
هنوز هم وردِ زبانم همین ذکر است ؛
من و کربلا ؟!! ...
+ حالِ من حالِ جوانیست که یک ماهِ تمام
در پی کسب جواز حرمت پیر شده ...
یازده ساعت مانده نا پروازُ چشم هایی که هیچ جوره روی هم نمی آیند ...
نمیدانم عقربه ی ساعتم امشب چه مرگش شده ...
هنوز هم وردِ زبانم همین ذکر است ؛
من و کربلا ؟!! ...
+ حالِ من حالِ جوانیست که یک ماهِ تمام
در پی کسب جواز حرمت پیر شده ...