این روزها تنها درگیری ِ ذهن یک کبوتر چه میتواند باشد؟!
این که هر روز بال و پر بسته زل زده باشد به گذرنامه ای که هنوز به کار نیامده ، انقضایش گذشت..
یا کز کرده باشد گوشه ای و نوای تزورونی گوش کرده و اشکی شده باشد
یا اینکه دغدغه ی کوچ از این سرما به آن حرارتِ جگر سوز امانش را بریده باشد
یاهم اینکه مثل هرسال دیگر با یک بال شکسته نشسته باشد منتظر خداحافظی ِ دوست و آشنا و التماس دعاهای زورکی ..
یا مثلن چشمهایش را بسته باشد و درخیال خودش را زده باشد به کوچه ی علی چپ که نه! به شارع بین الحرمین..
راستی!
بین الحرمین هم کبوتر دارد ؟.....
+ کسی چه می داند که چه دردی دارد کبوتر باشی و بالت شکسته باشد !
آخ ...