گاهی هم میشود به جای غرغر کردن و عصبی بودن و منزوی شدن کنج ِ اتاق ؛ یک روز ِ خوب رقم زد
یک روز مثل ِ امروز :)
فقط کافیست صبح زود که چشم باز میکنم هوا ابری باشد !
انگار روزگار دست ِ تمام ِ اتفاق های خوب را ول میکند تا بی اُفتند ...
اصلا همین که پنجره ی اتاقم رو به حیاط است یعنی خوب ترین اتفاق ِ این خانه !
همین که از ذوق ِ ابری بودن ِ هوا بدو بدو میدوم توی حیاط و تمام ِ این هوای پاک و پاییزی را میکشم توی ریه هایم
یک نیمچه بادی هایم می وَزد لابلایِ سر و صورت و قلقلک میدهد همه حس های خوب ِ توی دلم را
همین که دور تا دور ِ باغچه قدم میزنم ُ نوای ِ دوست داشتنی ام را میشنوم ُ پر میشوم از حس ِ عمیق ِ عشق به خدایی که هرلحظه شکر کردنش کم است
از تک تک ِ گل ها عکس میگیرم ُ سر ِ هنری شدنش کلی ذوق میکنم !
همین که درخت ِ انار ِ باغچه ی ما از نو شکوفه زده :)
تازه قشنگی اش آنجاست که حیاط گردی هایم ختم میشود به بدو بدو کردن برای پریدن توی خانه از ترس رعد و برق !
انگار اصلا حواسم نبود که پاییز آمده !
تازه پاییز به کنار ! آبان هم از راه رسیده و چند روز ِ دیگر قرار است بزرگتر شوَم !
باران ِ قشنگ ِ امروز همه ی آنچه را که باید از دلم میشُست ؛ شُست ...
کوچکترین چیزهایی را که داریم قدر بدانیم !
شاید آن طرف تر کسی در حسرتش باشد ...
+ عکس ؛ تمام ِ امروزم را فریاد میزند :)
+ نوای دوست داشتنی ام را بشنوید ... دوست داشته خواهد شد یقینا :) [کلیک]