ساعت دو ِ نصفه شب است و من کماکان بی دارم !
شش_هفت ساعت بیشتر تا کنکور نمانده !
من از همون اوایلِ دبیرستان واسه کنکورِ هر سال هیجان و استرس داشتم !
من حتی حالا که دیگه کنکورُ له کردم و ازش گذشتم استرس دارم !
من واسه امسالی ها هم استرس دارم !
یکی الان باید باشه که به من دهن کجی کنه و بگه آخه به تو چه !
یکی باید باشه که بهم بگه از تو گذشت !
اون شبِ پر استرسِ کذاییِ کنکور دیگه گذشت
البته شبِ کنکورِ خودم این موقع خواب بودم :|
+ نمیگم استرس نداشته باشید ، چون نمیشه !
موقعِ رفتن از زیر قرآن رد شید ..
سر جلسه آیت الکرسی فراموش نشه ..
ذکر یا لطیف آرومتون میکنه ..
و در آخر یادتون باشه ؛
کنکور مُردنیست !
به فکرِ ادامه ی زنده گی باشید ..
خب؟ :)
سرم توی کارِ خودم بود و گوشم پیشِ پچ پچ هایِ حضرت مادر با پدر جان
صحبت که از مشهد رفتن باشد ، فالگوش ایستادن از اوجبِ واجبات است !
آن هم وقتی حرفِ "یک ماه ماندن" به میان آمده باشد !
از آنجایی که هر وقت دخالت نمودم قضیه کنسل شد! ؛
ذوقِ صدام رو خفه کردم و فقط دعا کردم برای جور شدن سفر ...
یک منِ متنفر از سفر، از مسافرت به مشهد سیر شدنی نیستم !
نه سختی های راهِ هزار کیلومتری از سفر منصرفم می کند ؛
نه خاطره ی مزخرفِ تصادفِ دو سال پیش و بیمارستانِ شهید کامیاب !
و نه بلاهایی که بدونِ برو و برگرد در هر سفرِ مشهد بر سرم نازل میشود !
به قولِ یکی از رفقا ؛
من آخرش تو مشهد می میرم :|
علی کلِ حال ، دعا بفرمایید که بطلبد حضرتِ خورشید ...
دارم پاره شدنِ غُل و زنجیر های شیطانِ درونم را احساس میکنم !
الّا ما رحِمَ ربّی ...
+ عیدِ فطر مبارک ...
یاد بگیریم که هیچ وقت به هیچکس بیش از لیاقت اش خوش بین نباشیم!
بعضی آدم! ها پَست تر از چیزی هستند که نشان میدهند
خیلی پست تر !
یک بنده ی خدایی بارها درِ گوشم خواند !
یکی یکی دارم به حرف هایت میرسم برادر !
دانش گاه لجن زاری ست مملو از بوی تعفنِ مقدس نماهایی که حال به هم زن ترین اند ...
آدم یاد قضیه ی امامُ و آخوند های درباری می افتد !
منقرض نمی شوند چرا ...
+حوصله ی شرحِ بیشتر نیست ... و نیازی هم ...
تمام شد !
مرغ از قفس پرید !
جبرئیل ندا داد :
اینَک شما
و
وحشتِ دنیای بی علی ...