شب از نیمه گذشته و طبقِ معمول جغد وار بیدارِ بی دارم !!
چقدر دلم برای اینجا
تنگ
شده
بود ...
می نویسم !
:) ...
شب از نیمه گذشته و طبقِ معمول جغد وار بیدارِ بی دارم !!
چقدر دلم برای اینجا
تنگ
شده
بود ...
می نویسم !
:) ...
مثلا بزنه و یکشنبه شب بشه یکی از بهترین شبای عمرت !
که جشنِ مولا واست کامل بشه و از ته دلت ذوق کنی
که نیمه ی شعبانِ امسالت مزین بشه به یه اتفاق خیلی قشنگ..
که دوستتُ که نه ؛ خواهرتُ بدرقه کنی تا خونه ی بختش :)
که چشم دوخته باشی به درِ تالار و دل دل کنی واسه لحظه ی ورودشون !
تا توان داری مولودی خون رو همراهی کنی و عینِ بچه ها محکم دست بزنی!
قد و بالاشُ تو اون لباس برنداز کنی و بمیری از خوشحالی :)
نگاه های پر از محبتِ جنابِ داماد رو بهش ببینی و تهِ دلت ذوق بزنی واسه عشقشون ..
که هی سرتو بندازی پایین که اطرافیان نبینن چشمای اشکیتُ ...
من تک تکِ این لحظات رو برات مُردم حضرتِ خواهر :)
غریبه ی هزار آشنایِ من تو دیارِ غربت ...
این عشقِ پاک نوشِ جونت :)
هدیه ی خدا مبارکت باشه !
که میدونم سرنوشتت رو پا درمیونیِ جدت رقم زد
رضویِ من ... :)
قدر ِپاکی دل و نگاه و وجودِ حضرتِ آقات رو بدون !
حتی قدر تک تکِ تارهای ریشش رو :))
که خوب میدونم ریشه اش رو تضمین میکنه ...
قدر بدونـه پاکیت رو ... تک تک ِنخ های چادرت رو !
خوشبخت و عاقبت بخیر بشید زیر سایه ی مولا
ان شاءالله شهادت باهم ...
+پست_مشترک_با_اینستاگرام