... پرواز تآ تو باید

سرم توی کارِ خودم بود و گوشم پیشِ پچ پچ هایِ حضرت مادر با پدر جان

صحبت که از مشهد رفتن باشد ، فالگوش ایستادن از اوجبِ واجبات است !

آن هم وقتی حرفِ  "یک ماه ماندن" به میان آمده باشد !

از آنجایی که هر وقت دخالت نمودم قضیه کنسل شد! ؛

ذوقِ صدام رو خفه کردم و فقط دعا کردم برای جور شدن سفر ...

یک منِ متنفر از سفر، از مسافرت به مشهد سیر شدنی نیستم !

نه سختی های راهِ هزار کیلومتری از سفر منصرفم می کند ؛

نه خاطره ی مزخرفِ تصادفِ دو سال پیش و بیمارستانِ شهید‌ کامیاب !

و نه بلاهایی که بدونِ برو و برگرد در هر سفرِ مشهد بر سرم نازل میشود !

به قولِ یکی از رفقا ؛

من آخرش تو مشهد می میرم :|

علی کلِ حال ، دعا بفرمایید که بطلبد حضرتِ خورشید ...

  • کبوتـر :)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی